از بسترهایی که میتوان به وسیلهی آن تحول شناخت را بررسی نمود، پیگیری سیر تحول کارکردهای اجرایی در انسان است. کارکردهای اجرایی، سیستم کنترلی است که وظیفهی اصلی آن تنظیمگری ابعاد شناختی اعم از افکار و هیجانات میباشد. کارکردهای اجرایی مجموعه ای از مهارت های ذهنی هستند که در انجام کارها و فعالیت ها کمک میکنند. این مهارت ها انسان را به برنامه ریزی، توجه، تمرکز، به خاطر سپردن دستورالعملها و انجام موفقیت آمیز وظایف متعدد قادر میسازند و توسط منطقهای از مغز به نام لوب پیشانی کنترل میشوند. هرچه از این سیستم بیشتر استفاده شود کارکردهای اجرایی کاملتر، قویتر، باثباتتر و اجراییتر میشوند و برای همین است که انتظار داریم سیستم فراشناخت ما در بزرگسالی هرچه بهتر کار کند. تحول شناخت در بزرگسالی در حوزه سیال – متبلور و خرد پدیدار می شود. هوش متبلور به دانش و معلومات کسبشده توسط بزرگسالان اشاره دارد که شبکهای از اطلاعات را تشکیل میدهد. کسانی که بر تحول شناخت در بزرگسالی اشاره دارند معمولا هدف خود را بر دانش متبلور متمرکز ساختهاند. از این روی، فعالیتهایی چون خواندن کتاب و یا گروههایی که در آنها دانش به اشتراک گذاشته میشود. این نوع از هوش در سنین بزرگسالی از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا بزرگسال به وسیلهی آنها دانش گذشته خود را بازسازی میکند و این خود به تقویت کارکردهای اجرایی و تقویت پیوندهای قدیمی منجر میگردد. هوش سیّال از نظر کتل توانایی درک روابط، مستقل از تجربه یا دستورالعمل قبلی در رابطه با آن است. هوش سیّال، قابلیت تفکر و استدلال انتزاعی و حل مسائل است. این قابلیت مستقل از یادگیری، تجربه و آموزش در نظر گرفته میشود. نمونههایی از به کارگیری هوش سیّال عبارت است از حل معماها و دستیابی به راهبردهای حل مساله. در واقع، هوش سیال به ظرفیت شناختی فرد حین انجام فعالیتهای روزمره و حل مسائل اشاره دارد. از این روی، در بزرگسالی هوش سیال روبه افول میباشد؛ یعنی ظرفیت شناختی در لحظه، که فارق از یادگیریهای گذشته است و نشان از قوت دستگاه شناختی فرد دارد، در بزرگسالی روبه کاستی مینهد. باید در نظر داشت که هوش سیال در دوران بزرگسالی به طور کلی از بین نمیبرود؛ بلکه بر اساس یک ماهیت زیستی روبه افول، در کارکردهای آن ضعف ایجاد میشود. از طرف دیگر، خرد آمیختهای از دانش ضمنی و غیر ضمنی در یک حیطهی تخصصی است که از طریق انباشت آن در طی سالیان، خبرگی را در بزرگسال به ارمغان میآورد. طبیعی است با افزایش سن افراد، این خصیصه نیز غنی میگردد. بنابراین، از جمله رویکردهایی که به تحول شناخت در بزرگسالی میپردازد، همین شکلگیری خرد میباشد. نکتهی مهم در بحث خرد، ایجاد درایت و خیرخواهی برای دیگران است؛ به بیانی دیگر، تفاوت هوش با خرد در این است که فرد خردمند، منفعت دیگران را نیز در نظر میگیرد؛ حال آنکه فرد باهوش با وجود دانش تخصصی و کارآمد در یک حیطه، تنها منفعت خود را کانون توجه قرار میدهد. بر همین اساس نظریهپردازانی مثل استرنبرگ معتقد هستند که جهان با هوش گشته؛ اما خردمند نشده است؛ چونکه امروزه منفعت فردی بیش از منفعت جمعی مطلوب تلقی میشود. براساس نظریه بازنمایی در تحول شناخت یک ساختار سهگانه تعاملی شامل: تحول بازنماییها، کارکردهای کنترلی (اجرایی) و بافت، فرایند تحول فرد را هدایت میکند. بازنمایی ذهنی: شامل رمزگردانی محیط بیرون در داخل ذهن میباشد. این نمادسازی تمامی علائم محیطی اعم از شناخت گرم (هیجانی-اجتماعی) و سرد (غیر هیجانی) را شامل میشود. در تحول شناخت مبتنی بر این نظریه، بازنماییها از ابتدا در محیط شکل گرفته، رفتهرفته پیچیده تر شده و تکامل مییابد، بهطوریکه دیگر برای عمل در محیط، نیازی به حضور در محیط عینی نیست و فرد قبل از انجام عمل، ابتدا بر روی بازنماییهای خود در ذهن عمل کرده، سپس در بافت وارد شده و بر اساس آن بازنمایی عمل کرده، هدف خود را دنبال میکند. هرچه برروی بازنماییها بیشتر عمل انجام شود، فرایندهای کنترلی یا همان کارکردی از قابلیت و ورزیدگی بیشتری برخوردار خواهند شد. فرایندهای کنترل: فرایندهای کنترل بسیار به کارکردهای اجرایی شبیه هستند و اشاره به فرایندهای شناختی دارند که حین انجام یک عمل، کنترل و تسلط بر آن عمل را برعهده میگیرند. از جملهی آنان میتوان به سرعت پردازش، یادآوری، منابع توجه و بازداری اشاره کرد. بافت: اشاره به محیط اطراف فرد در حال تحول دارد که در زمینه آن فرد دست به عمل روی محیط میزند. با توجه به این نظریه، حافظه معنایی تحت تأثیر شدید بازنماییها و حافظه تصویری تحت تأثیر فرایندهای کنترلی (کارکردی) قرار دارد. بازنمایی ها از سنین کودکی شروع شده تا بزرگسالی ادامه مییابند و تا پایان عمر دست نخورده باقی میمانند، برای همین است که در بزرگسالی نیز هوش متبلور؛ یعنی یادگیری برمبنای دانش قبلی کماکان حضور دارد. با این حال، در همین سنین بزرگسالی با کاهش عمل بر بازنماییها روبهرو هستیم؛ یعنی فرایندهای کنترلی یا همان اجرایی رو به افول میرود و درواقع تسلط بر آنها کاهش مییابد، لذا حافظه تصویری که وابسته به فرایندهای کنترلی است، افت میکند و فرد تصاویر و رویدادها را همانند گذشته به یاد نمیآورد. در واقع، حافظه معنایی که به بازنمایی وابسته است، برایش مشکلی پیش نمیآید؛ چون بازنمایی در تمامی سنین برقرار است و فقط نوعش تغییر میکند؛ حال آنکه حافظه رویدادی که وابسته به فرایندهای کنترلی است، به دلیل ضعف این فرایندها در پیری، با ضعف مواجه میگردد.
درود برشما خوبه زنده باشید.
نوشته های شما آموزنده است.