توماس و چِپس مدل کیفیت خوب تطابق را مطرح کردند تا شرح دهند که چگونه خلق و خو و محیط میتوانند با هم نتایج مطلوبی به بار آورند. کیفیت خوب تطابق عبارت است از به وجود آوردن محیطهای فرزندپروری که خلق و خوی هر کودک را تأیید کنند و در عین حال عملکرد سازگارانهتری را ترغیب نمایند. بچههای دشوار، بچههایی که از تجربیات تازه کنارهگیری میکنند و به صورت منفی و شدید واکنش نشان میدهند غالباً اینها نوعی فرزندپروری را تجربه میکنند که با خلق و خوی آنها تطابق ندارد و آنها را در معرض خطر مشکلات سازگاری بعدی قرار میدهد. والدین کودکان دشوار معمولاً به روش انضباط تنبیهی متوسل میشوند که رشد کنترل فعال را تضعیف میکند هنگامی که کودک سرپیچی میکند والدین تحت فشار قرار میگیرند در نتیجه آن راهبردهای جبری خود را ادامه میدهند. به صورت بیثبات انضباط میکنند یعنی گاهی با تسلیم شدن، سرپیچی کودک را تقویت میکنند در مقابل والدین مهربان و دلسوز به نوباوه کمک میکند هیجان خود را تنظیم کنند و مشکلات کاهش مییابند. ارزشهای فرهنگی بر تطابق بین فرزندپروری و خلق و خوی کودک تأثیر میگذارد، مثلاً در گذشته ارزشهای جمعگرا که ابراز وجود را منع میکند باعث شده بود بزرگسالان، کودکان کمرو را به صورت مثبت ارزیابی کنند. تطابق خوب بین شرایط بار آمدن و خلق و خوی کودک در اوایل زندگی اثرگذار است. در کودکان خوددار و نافعال، رفتار بسیار تحریک کننده والدین مثل ترغیب کردن، سؤال کردن و اشاره کردن به اشیاء به کاوش کمک میکند. اما در مورد بچههای بسیار فعال همین رفتارهای والدین بسیار رهنمودی هستند و بازی کنجکاوی کاهش میدهد. در فرزندپروری، مدل کیفیت خوب تطابق به ما میگوید که کودکان ویژگیهای منحصر به فردی دارند که باید بزرگسالان بپذیرند و شیوه فرزندپروری خود را با آنها هماهنگ کنند. کیفیت خوب تطابق، محور دلبستگی کودک ـ مراقب است و این اولین رابطه صمیمانه، از تعامل مادر - کودک به وجود میآید که سبک هیجانی هر دوی آنها در آن دخالت دارد. از نظر بامریند، فرزندپروری فعالیت پیچیدهای است شامل روشها و رفتارهای ویژهای که به طور مجزا یا در تعامل با یکدیگر بر رشد کودک تأثیر میگذارد و در واقع اساس شیوه فرزندپروری مبیّن تلاشهای والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است. سبکهای فرزندپروری بامریند دارای دو مؤلفه اساسی است: 1. پاسخدهی (صمیمیت و اطمینانبخشی) 2. تقاضاهای والدین (کنترل رفتاری). روشهای انواع فرزندپروری براساس مولفههای تقاضا و پاسخدهی والدین عبارتند از: شیوۀ مقتدرانه، سهلگیرانه، مستبدانه، مسامحه کارانه. سبک مقتدرانه: بالابودن میزان تقاضا و پاسخدهی والدین، وضع و اجرای قوانین سخت برای فرزندان، تشویق فرزندان به استقلال و ارائه بازخوردهای مثبت به آنان، هدایت و حمایت فرزندان در دستیابی به اهداف، داشتن انتظارات متناسب با توانایی فرزندان. سبک سهلگیرانه: پایین بودن تقاضا و بالا بودن پاسخدهی والدین، توجه بیش از حد به فرزندان و انتظارات پایین، فقدان اهداف و انتظارات روشن و ارائه استقلال و آزادی زیاد به فرزندان، پیشرفت تحصیلی پایین و گرایش به مواد مخدر و سایر رفتارهای ضد اجتماعی. سبک مستبدانه: بالابودن تقاضاهای والدین و پاسخدهی اندک، انتظارات بسیار بالا از فرزندان و بروز حداقلی عواطف، تأکید بر اطاعت و احترام بیچون و چرای فرزندان،کاهش عزت نفس، استقلال و خلاقیت و تأخیر در رشد اخلاقی. سبک مسامحهکار: کم بودن تقاضاها و پاسخدهی والدین، پایین بودن کنترل و نظارت بر فعالیتهای فرزندشان و فقدان گرمی و صمیمیت در خانوادهها، عدم مسئولیتپذیری و بیتوجهی نسبت به فرزندان. هدف رویکرد خودتعیینگری، رسیدن کودکان به خودپیروی و انگیزه درونزاد است. برای اینکه کودکان به اهداف خودتعیینگری دست یابند میبایست به مولفههای زیر توجه نمود: ساختار، مشارکت، گرمی. در ساختار باید به کودک بفهماند خانه دارای قوانین معینی است یعنی همان انتظارات روشن اما به اینها قالب میدهد که فرزندان باید محدودۀ حقوقشان و مسئولیتها و تکالیفشان را بدانند. در مشارکت باید در کارهای فرزندشان مشارکت و همکاری کنند در مدرسه رفتن او را در کارهای درسی همراهی کنند و بچهها احساس نمیکنند که رها شده و یا از آن طرف تحت استبداد قرار دارند. منظور از گرمی، پذیرش فرزند است بچهها احساس پذیرفته شدن میکنند اینطوری هم پذیرفته هم حمایت کردن هم حقوق و مسئولیت داریم اگر همۀ اینها برآورده شود او به عاملیت میرسد.